Quantcast
Channel: خوشه های عشق
Viewing all articles
Browse latest Browse all 21

باید نیشتر زد

$
0
0
باید نیشتر زد

آه از این حرفها که هر کلمه اش دردی است وسبوی پر از رنجی ؛ پر از زهر و هر جمله اش خنجری ؛وهر عبارتش جهنمی . هر لحظه که حرفی از اعماق مجهول درون ما می جوشد و همچو زبان آتش از سینه جستن میکند و از حلقوم  با لا می آید  تا از دهان سر بردارد و بیرون ریزد ؛

نمیشود ؛

        نمی توان ؛

که زنجیرها فرا می رسند و لبها را فرو می بندند و طنابها برگردن می پیچند و حلقو م را تا لحظه احتضار

 می فشرندو می فشرند  و می فشرند .

تا نفس زندانی شود وخفقان در رسد و چهره کبود گردد و سکوت......

وچه سکوت کبود سنگین بی رحمی !!

چه دلی داشتند دوستان سخنور و پر خروش و پر فریاد که دریاها حرف در سینه شان موج  می زد و طو فانهای درد بر جانشان چیره و صاعقه ها و تندرهای درد و بی تابی اسارت و  دیکتاتور و عشق جنون آمیز به آزادی در درونشان در خروش بود و به زندان افکندشان و لبانشان را با نخ و سوزن دوختند !

وای که این مردم تا کجا ابله و بی درد وبی درکند ! وحشت آور و نفرت بار است . اینها چه می دانند از لب دوختن ؛آنهم لب مردی را دوختن که در پس آن طو فانهای دیوانه و آتشفشانهای خشمگین و دریا های بی قرار حرفها و رنج ها و نیازها و گفتن ها سر بر داشته اند و برای رهائی همچو پلنگ مجروح غضبناکی پا به زمین می کوبند و نعره میکشند ؛

چه دردی است؟

آنها که حرف ندارند استبداد را احساس نمی کنند .

چه کسی از دیکتا توری رنج میبر د ؟و برای آزادی آزادانه جان میدهد  ؟

آنکه حرفی برای گفتن دارد و نمیگذارند ؛آنکه دردی برای نالیدن دارد و نمیگذارند آنکه فریادی برای کشیدن دارد و نمیگذارند ؛کسی که نمینویسد ؛نمی گوید ؛ نمی رود ؛ آزادی قلم ؛ آزادی زبان ؛ آزاذی سفر را چه میشناسد ؟چه میداند که هست یا نیست؟

آنکه گو شه ای نشسته است وبه خانه وملک و شغل و آجیل و سعا دت و آسایش و نعمت های خویش دل بسته است و زیر کرسی گرم و نرم خوشبختی خویش لمیده و تخمه کدوی بی  مغز کله اش را میشکند و کیف میکند رنج نمیبرد .

هرگز!

برای آنها که به خاطر یک شهید ناله می کنند و به سر نو شت دلخراش خود نمی اندیشند نفس کشیدن اصل است و اصل مقدس است که اعدام و طناب دار آن را میگیرد اما حرف زدن و نالیدن نا مفهوم است باشد ؛ لبش رابدوزند ؛ دهانش را ببندند ؛زنده که هست ؛از دماغش نفس میکشد؛چه اشکال دارد ؟

کی میشود با ریزش باران و جاری شدن رودها از همه سو ؛از دور دست ترین سر منزل ها و کوهها و دشت های یخبندان و پو شیده از برف صحرای هستی و حیات و خواستن ها و بودن ها و خودم های طغیانی و کف بر لب و شتابنده فرا رسند و به این مرداب که روزی دریای زلال بی کرنه ای بود ؛ به این ویرانه که روزی قصر بلند سر برداشته ای بود پر از غلغل چنگ و آواز و غزل و حماسه و جوش ورقص و پایکوبی و زمزمه امید و نوازش ؛خانه افسون و افسانه معیادگاه پریان و فرشتگان فرو ریزد و دوباره حیاتی نو بخشد .


Viewing all articles
Browse latest Browse all 21

Latest Images

Trending Articles



Latest Images